علیرضا و پارک
دیروز16 اردیبهشت91 بود مامان و علیرضا با هم رفتن تو ی پارک روبروی خونه،بعد از یک ساعت بابایی هم که از خرید برگشته بود مارو تو پارک دید و اومد پیشمون من همش مواظبت بودم ولی نمی دونم چی شد که یه دفعه زمین خوردی و صدای گریه ات بلند شد وقتی آوردیمت خونه موقع راه رفتن پاهات خیلی درد می گرفت و گریه می کردی مامان و بابا خیلی ناراحت بودن امروز یه کم بهتر بودی اما مامان هنوزهم ناراحتته عزیز دلم قول می دم خیلی خیلی مواظبت باشم زودی خوب شو
نویسنده :
مامانی
11:43