سلام پسرم
سلام عزیزم مامانو ببخش انقدر سرم شلوغه دیر به دیر به وبلاگت سر میزنم.اما سعی میکنم دیگه زود به زود بیام. ...
نویسنده :
مامانی
12:14
كفش نو
اينم عليرضا در مهر91 تازه واسش كفش زمستوني خريدم بچه ام ذوق كرده كفش پوشيده منم ازش عكس گرفتم ...
نویسنده :
مامانی
10:15
بابا حاجي
ورزش در پارك
اين عكس عليرضا در تابستان91 مشغول ورزش در پارك ...
نویسنده :
مامانی
10:09
من و بابا
پسر گلم
سلام پسرم مامانو ببخش خیلی وقته که فرصت نکردم به وبلاگت سر بزنم تا مطالب جدیدو توش ثبت کنم امروز12مهرسال91.مامان الان تو اداره هست امسال هم مثل سال قبل با شروع ماه مهر و رفتن بابا به مدرسه علیرضا راهی خونه مامان جون شد امروز چون خاله سرما خورده بود تورو نبردم خونه مامانی ترسیدم مریض بشی آخه عزیزم تازه خوب شدی بابایی سر کار نرفت موند خونه پیش پسرگلم. این روزا یه خورده بهانه گیر شدی واسه همه چیز غر میزنی یادم باشه شنبه کابل اتصال را بیارم و چندتا از عکسهای قشنگتو که بزرگتر از عکسای قبلیته بذارم تو وبلاگت ...
نویسنده :
مامانی
10:01
بی اشتهای علیرضا
علیرضاجون خیلی بی اشتها است از وقتی هم که گلو در د گرفته بدتر شده الان یک هفته است که لب به غذا نزده فقط یه کم شیر خشک خورده علیرضا اگر بدونی مامان خیلی از غذا نخوردنت ناراحته و حرص می خوره شاید غذاتو بخوری، اینا رو می نویسم تا وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی مامان و بابا همیشه نگرانت هستند حتی نگران خوردن و نخوردنت اینارو می نویسم تا وقتی بزرگ شدی خیلی مواظب خودت باشی و قدر خودتو بدونی امیدوارم دفعه بعد بنویسم پسر گلم خیلی خوب غذا می خوره
نویسنده :
مامانی
8:24
علیرضا داره بزرگ میشه
علیرضا می خواد کم کم با شیشه شیرش خداحافظی کنه،الان سه روزه که شیر با شیشه نخورده.از صبح تا شب عین خیالش نبود ولی شب که می شد حسابی بهانه می گرفت دو شب اصلا نخوابید من و بابایی هم تا صبح بیدار بودیم و از بی خوابی کلافه شدیم البته بابایی که تو تابستون تعطیله، ولی من با بی خوابی مجبور بودم ساعت 6.30بیدار شم و برم سر کار دیشب علیرضا خوب خوابید فقط یکبار بهانه شیشه را گرفت فکر کنم کم کم داره یادش میره
نویسنده :
مامانی
8:20